کی برآرم سر از این خمار مستی؟

پیش نوشت یک: امروز زن عموی همسرم پس از چند سال درد و رنج ناشی از سرطان درگذشت. خدایش رحمت کند زن نازنینی بود و همه را داغدار کرد.
پیش نوشت دو: علاوه بر آن امروز عصر بعد از چند روز توانستم این نوشته را بخوانم. حال و هوایم بوی مرگ می داد و اینهم شد افزون بر آن.
پیش نوشت سه: در دوران نوجوانی از واعظی شنیدم که روزی مردی عزرائیل را ملاقات کرد و از او خواست قبل از مرگش او را خبر کند و عزارئیل قول داد. سالها گذشت روزی عزرائیل به دیدن مرد آمد و گفت وقت رفتن است. مرد تعجب کرد و گفت تو قرار بود زودتر به من خبر دهی. عزرائیل گفت خبر دادم وقتی همسایه ات مرد، پدرت مرد، مادرت مرد، موهای سیاهت شروع به سفید شدن کرد و... اینها همه پیامهای من به تو بود که تو هم به زودی باید بروی. تو پیامهای مرا نشنیدی. امروز حداقل از فرشته مرگ دو پیام به من داده یکی مرگ عزیزی و دیگری موهایی که به سپیدی گراییده.
اصل مطلب: امروز عصر داشتم با خودم فکر می کردم اگر من بدانم:
فقط یک روز فرصت دارم چکار خواهم کرد؟
اگر فقط یک هفته فرصت داشته باشم چه؟
شاید حتی یک ماه فرصت داشته باشم آن وقت اولویت های من چه خواهد بود؟
و اگر یکسال بعد از این بدانم فرشته مرگ سراغ من می آید چه برنامه هایی خواهم داشت؟
این سوالات را می توانم برای ده سال بعد، بیست، سی، چهل و نهایتا پنجاه سال بعد هم از خودم بپرسم اما به هر حال روزی که نمی دانم کی است فرشته مرگ سراغ من هم خواهد آمد حتی شاید الان که توی خواننده عزیز داری می خوانی و شاید همین الان که من دارم این را می نویسم.
بعضی موارد مانند ارتباط وثیق تر با مبدا هستی در همه این بازه ها بر اساس اعتقادات من جدی خواهد شد یا مراقبت از عزیزانم. اولی بخاطر ترس از مرگ و دومی به خاطر حسرت روزهای گذشته.
اما فارغ از این زمان بندی ها چه اگر باور کنم روزی مرگ را می چشم قطعا بسیاری از کارهایی که حتی لذتبخش است را نمی کنم و مرارت کارهای زیادی ولو سخت برایم بی معنی می شود.
چه زیبا فرمودند امام جواد عزیزتر از جانم کفی بالموت واعظا. واعظ می خواهی یاد مرگ خودش بهترین واعظ است.
من از مرگ می ترسم به خاطر دو چیز یکی زاد کم و دیگری سوء عمل.
شاید وقتش باشد که کمی بیشتر بیاندیشم که منابع همیشه محدوند و فرصت ها محدودتر. با این دست خالی و فرصت کم چه کنم؟ نمی دانم
همچنانکه یکی از مستی پران ها خواب است مرگ نیز که برادر خواب است مستی غرور، شهوات، جوانی، علم و... را از سر می پراند.