برای محبوبه غلامی و هرکس استفاده بهینه از منبع محدود زمان برایش مهم است

پیش نوشت: نوشته پیشین را که منتشر کردم یکی از همکلاسی هایم به مطایبه یا جد گفت: من زمانی که برنامه هایم را می نویسم بیش از بیست درصد آن را نمی توانم اجرا کنم. تصمیم داشتم از مدیریت زمان بیشتر بنویسم، اما دقیقا نمی دانستم عدم مدیریت زمانش ناشی از چیست؟ چون دلایل متعددی باعث می شوند ما مدیریت زمان و آنچه به مدیریت زمان برمی گردد (مثل برنامه ریزی یا تصمیم گیری) درستی نداشته باشیم؛ مثل: 

آیا دچار کمال گرایی افراطی است؟ 

دزدهای زمان در سبک زندگی اش زیاد است و به آنها توجه نمی کند؟ 

آیا اهمال کار است و کارها را به تعویق می اندازد؟ 

در مهارت نه گفتن ضعیف است؟ 

ضعف در تصمیم گیری دارد؟ 

یا هزار علت دیگر که من نمی دانم ـ و نمی خواهم بدانم ـ فقط آنقدر می دانم جنس مطلب آنقدر در او اثر کرده بود که در حد یکی دو خط حتی به مطایبه و طنز از دغدغه اش بگوید. دغدغه ای که نیاز همه ما هست. و صد البته نگارنده هم جزو همه هست :)

خبر خوش این است که مدیریت زمان مانند بسیاری از امور دیگر یک مهارت است و مهارت آموختنی است. 

اصل بحث: در باب مدیریت زمان و اهمیت آن مطلب کم وجود ندارد. ضمن آنکه همه ما می دانیم زمان و مدیریت آن در رشد شخصی و شغلی ما اهمیت دارد. و همچنین  می دانیم هر چیز با اهمیتی الزاما ما را به خودش متعهد نمی کند مگر آنکه نسبت به آن احساس نیاز کنیم. 

من می توانستم در یکی دو پست به مدیریت زمان اشاره کنم اما ترجیح می دهم در این حوزه یک نفر متخصص این حوزه را به شما معرفی کنم؛سجاد سلیمانی

(اگر وقت یا حوصله ندارید می توانید این قسمت را نخوانید) سجاد سلیمانی دوست خوبی متممی ام را از روی کامنت هایش کم و بیش می شناختم اما زمانی برایم پر رنگ شد که محمدرضای عزیز در روزنوشته هایش پاسخ مفصلی به دغدغه و سوال سجاد مطرح کرد (اینجا). در گردهمایی متممی ها هم یکی از عناصر فعال سجاد بود و خلاصه دوستی ما شکل عیان تری به خود گرفت. 

القصه سجاد سلیمانی سایتی دارد و کانالی در تلگرام. هر دو بسیار سنجیده و شایسته پیگیری.تمرکزش روی بحث مدیریت زمان است. مطمئنم زمانی را که صرف خواندن پست هایش می کنیم، یک سرمایه گذاری برای باقیمانده عمرمان است  و خوشبختانه یا شوربختانه نمی دانیم این تنها دارائیمان کی به پایان می رسد. 

بنابراین هرکس مدیریت زمان و بهره مندی از آن برایش مهم است دعوت می کنم تا از مطالب و محتوای غنی سایت و کانال تلگرام سجاد بهره مند شود. او در سایتش علاوه بر تجارب شخصی اش تحقیقات ارزشمند بزرگان این حوزه را نیز عرضه می کند.

سجاد عزیز را دنبال کنید... 

استقامت: رمز موفقیت

عکسی مشهور از آلبرت انیشتین بدون تاریخ

درسی که می توان از زندگی انیشتین آموخت این است که نوابغ نیز به پشتکار نیاز دارند

 

آزاد و رها در شب موسیقی ترکمن


دیشب اصفهان میزبان گوهری از جغرافیای فرهنگی شمال شرقی خود بود و میهمان ناب ترین تحفه ها که بوی قرابت و آشنایی می داد به ارمغان آورده بود

استاد خلیفه آق مراد چاریف زبردست ترین نوازنده دوتار حال حاضر کشور ترکمنستان است که اگرچه امروز خارج از مرزهای سیاسی ایران است اما جزئی از جغرافیای فرهنگی ایران زمین را تشکیل می دهد.

گوش سپردن به نوای سحرانگیز دوتار این استاد تداعی جوش و خروش زندگی در ترکمن صحرا از دشت های پرگل وحشی تا سختی های کوره راه ها از ولوله عروسی دختر صحرا تا غریو شادی پسر ترکمن در اسب دوانی از روزهای گرم تا شبهای سرد و... را می کند.

دقایقی فارغ از هر مشغله دیگری دعوت می کنیم با قطعه ای از دوتار استاد خلیفه آق مراد چاریف در شب موسیقی ترکمن همراه شوید.

لینک دانلود 

در میانه ماندن و رفتن

پیش نوشت صفر: نوشته زیر صرفا نظر یکی از هفت میلیارد بشر روی زمین است که برای خودش می نویسد چنانچه به هر دلیل با نظر شخصی من مخالفید لطفا ادامه متن را نخوانید

پیش نوشت یک: اولین و آخرین بار عباس کیارستمی را با فیلم طعم گیلاس شناختم. فیلمی همزمان با دوران نوجوانی من و از آن روز یکی از فیلم هایی بود که دوستش نداشتم و آرزو می کردم به جای دیدن آن کار مفیدتری انجام می دادم. پس از آن دیگر کارهای کیارستمی را ندیدم و نخواستم که ببینم. شاید هم آن فیلم برای مخاطب عامی چون من در آن سن و سال زیادی سنگین بود کسی که قصدش از تماشای فیلم گذراندن لحظاتی خوش بود.

پیش نوشت دو: امروز هفته ای از درگذشت او می گذرد و ما که به رسم همیشگی مان وقتی با فقدان کسی مواجه می شویم تازه به کارنامه او نگاه می کنیم. اما با این همه من کیارستمی را به خاطر یک خصیصه اش بسیار دوست داشتم و او را فردی محترم می دانستم و می دانم و می ستایم.

اصل بحث: کیارستمی را نمی ستایم برای:
بیش از 40 فیلم داستانی و مستند و کوتاهی که ساخته است
نه برای آن بیش از هشتاد جایزه بین المللی که هرکس یکی از آنها را داشته باشد برای یک عمرش کافیست.
نه برای آنکه از داوران جشنواره کن بود
نه برای آنکه در همین سال میلادی جزو ده فیلمساز برتر آسیا و در بالای جدول رده سوم را به خود اختصاص داد
نه برای آنکه در سال 2011 روزنامه گاردین هنگامی که 40 کارگردان بزرگ دنیا را فهرست کرد عباس کیارستمی ششمین خانه این جدول را پر کرد .
نه برای آنکه در سال 2015 در نظرسنجی وب سایت سینما تک فرانسه او محبوب ترین کارگردان ایرانی در سطح جهان نام گرفت
نه برای آنکه علاوه بر ساخت فیلم تجربه‌های متفاوتی در زمینه‌های مختلف نظیر آهنگسازی، طراحی صحنه، پوستر و لباس، تدوین و حتی بازیگری و رهبری اپرا و عکاسی و نویسندگی داشته‌است.
نه برای آنکه فقط یکی از عکس هایش در حراج کریستی دوبی در سال 2008 به قیمت 130000 دلار (نیم میلیارد تومان ناقابل امروز!) فروخته شد
نه برای آنکه در سال 2000 و در جشنواره فیلم سانفرانسیسکو جایزهٔ آکیرا کوروساوا خود را برای یک عمر فعالیت هنری در سینمای ایران به بهروز وثوقی هدیه داد
نه برای آنکه این روزها هنرمندان و سیاستمداران و چهره ها و نخبگان و رسانه ها مختلفی از رییس جمهور ایران تا فرانسه، از گاردین تا سی ان ان، از محمد جواد ظریف تا وزرای فرهنگ فرانسه و اتریش، از اصغر فرهادی تا مسعود کیمیایی و کیت وینسلت و مارتین اسکورسیزی و بسیاری از برجستگان دیگر نسبت به درگذشت او واکنش نشان دادند.

عباس کیارستمی را می ستایم و در برابر او سر تعظیم فرود می آورم نه فقط برای همه آنچه در بالا گفته شد که هرکدام افتخاری است و برگ زرینی از زندگی پرثمره او بلکه او را می ستایم برای آنکه بر این باور بود که تصمیم به ماندن، مهم‌ترین تصمیم او برای زندگی حرفه‌ای اش بوده است. و در همین رابطه گفت: اگر درختی را که ریشه در خاک دارد از جایی به جای دیگر ببرید، آن درخت دیگر میوه نمی‌دهد و اگر بدهد آن میوه دیگر به خوبی میوه‌ای که در سرزمین مادری اش می‌تواند بدهد نیست. این یک قانون طبیعت است. فکر می‌کنم اگر سرزمینم را رها کرده بودم درست مانند این درخت شده بودم.

عباس کیارستمی ماند تا به ما یاد دهد بمانیم اگرچه گاهی خیلی سخت و دشوار است و محدودیت های زیادی را تجربه کنیم.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.